من بی تو هیچم . . .

من جزئی از توام ای طبيعت بی دريغی که ديگر نه زمان
و نه
مرگ ، هيچ يک عطش مرا از سرچشمه ی وجود و خيالت بی نياز نميکند !
هيچ نمانده جز خيالت ، عطر يادت ، مهتاب نگاهت و جادوی کلامت ! زندگی برايم سرابيست که قادر به لمس آن نيستم . از همه کس دورم و به تنهايی نزديک . ديوانه وار تويی را دوست دارم که از آن من نيستی . ديگری تو را از من ربوده به بهای مهربانی . هميشه ميترسيدم از بخشيدنت و حال تو را بخشيده ام . تو را به کسی که دوستش دارم بخشيده ام . چه ميشد اگر هر دوی شما را داشتم. با تو از غمی سخن ميگويم که تو هزار برابر بيشترش را تجربه کرده ای . از عشقی سخن ميگويم که در تار و پودت رخنه کرده و هر لحظه با آن زندگی ميکنی . آه که من چه كوته انديشم ...
تو از آن من نيستی . اين نهايت خودخواهی ست که تو را برای خود بخواهم . تو از آن فرشتگانی و من تا فرشته بودن فرسنگ ها فاصله دارم . من بسيار کمتر از آنم که الماسی مانند تو را مال خود بدانم . تو زيباييت را در کنار من از دست خواهی داد . تو را بخشيدم تا در کنار کسی که دوستش دارم بيش از پيش بدرخشی و من نظاره گر نورافشانی تک ستاره ی قلبم باشم . ستاره های پيشين يک به يک غروب کردند و به اميد طلوع ابدی تو دل به تويی سپردم که حال چه زود هنگام رو به غروبی . اکنون تنها تويی . تويی که خودت هم نميدانی . شايد هيچگاه با تو از اين راز کلامی نگويم . شايد بهتر باشد ندانی . آری ... اين عشق بايد مسکوت بماند تا بتواند قلب تو را نجات دهد .
آری ...
تو رها از من باش ای برايم همه کس ...
زير آوار قفس ، مانده ام من ز نفس ...
تو و خورشيد بلند ، من و شب های قفس ...
بعد از اين با خود باش ، ياد تو ما را بس ...
تو بهترينی و من نيستم . من بسيار کمتر از آنی هستم که تو ميبينی . بسيار کمتر . من نبايد دل به تو ببندم . بايد رهايت کنم . تو آزادی . من تو را به هستی می بخشم . من در خيالم تو را رها ميکنم تا بر بالهای فرشتگان به دوردست پرواز کنی . تو آزادی . تنها از تو ميخواهم مرا از خاطرت محو نکنی تا زمانی که هستم .
من بی تو هيچم اما تو به اين هيچ بيانديش ...
Nessa.G هستم 28سالمه لیسانس سخت افزار